هَراس زیستن

ساخت وبلاگ

درَ من بسیاری اَز چیزها مُرده بودند وَ هَرچه پیش تر می رفتم فقط یک بازی بود که آن را پذیرفته بودَم. نگرانی هایم روز به روز بیشتر می شدَند،و بسیاری از مَوارد هم برایم تا همیشه جان می سپردند،از عبور آدم ها دَر سطح زندگی اَم هراسی نداشتم اَما در عُمق تنها مَن بودم که بودم. هرچه می گذشت رَنگ ها انرژی شان را بیشتر از دست می دادند دَر عین حال بعضی هاشان بیشتر توجه مرا جلب می کَردند،انگشتانم روی مداد سُر میخوردند و پایین می آمدند،عکس ها در مَن متولد شده بودند،با سبزهاشان می زیستم،روزها را سپری می کردم،مکان های ناشناخته در من متولد شده بودند و دَر تنهایی به آنها سفر می کردم،پنماریک،اَز آن دسته بود.

نوع مِعماری،سبک چیدمان و دِکوراسیون،جَهت جغرافیایی وَ کتابخانه ها. کتابخانه هایی که تماماً زیبایی بودند.معماری ای که بر زیباترین تپه اُستوار بود و (چقدر میخواهم که ببینمشان) و غرق شوم در پنماریک،در عکس ها،در شعرهای کهنه و پربار و آمیزش تاریخ از شرق تا غرب،شعرها،سَبک ها،تابلو ها همه چیز،همه چیز دَر مَن حلول کرده بود... همه چیز به جزء دِلبستن،فراموشی لحظاتی خُرد،مَرا به حَرافی در مغزم می کشاند،گفت و گویی که پایان نداشت...

وَ لبریز اَز دَردی که خودم نمی دانم چیست،جسم که اینجاست،اَما روح در قالب خود نمی گُنجد،مُدام در پی شکار لحظه ای برای زیستن،زیستن در بی قراری.

اِمضا:غَزآل

هوایم...
ما را در سایت هوایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 12:46