اقرار من در عشق را چونان ققنوس بر خاکستر دان
زاده شدم از درد،پرواز کنان از آتش عشق،سوختم و جاودان شدم
دگر از من چه می خواهی؟
پس از من،پس از تو این عشق تکرار نخواهد شد.
غرورم را چون گنجی گرانبها دریافتی،توانم را،واژه هایم را همه و همه از بر کردی
حال کجا هستند آن دست های کشیده ات؟
که برای این یتیم در سکوت مانده آشیانه ای شوند و برای این گُل سرما زده،آفتاب داغِ تابستان...
کجایی؟
از من خسته و رنجور روی مگردان...
برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 76