نخل سوزان

ساخت وبلاگ

پنداشته بودم همه چیز را در دست دارم،شبنم صبح را،آواز خفاش های شب را.

پنداشته بودم مادرم در هستی ست،پدرم مرا می داند.

پنداشته بودم می توانم گره گشای چند چون و چرای باشم.

اما نشد،با تو هستم تو چه می پنداری که هستی از آنِ توست،یا تو از آن کسی؟

درخت نخل سوزان و ثمره اش تقدیم تو باد،سایه اش از آنِ من،تنه اش از آن تو باد

کنجکاوی در هستی را کنار بگذار،کنار خاطرات تلخ و گس من بنشین،زیر سایه ی درخت و آبادی،در تنگنای کوچه های ساحل 

گذشته را فراموش کن،حتی فراموش کن پوسته ی رویاهایت را به Evgeny grinko بسپار و برقص،در تنگنای کوچه های زخمی

و در ساحل امید برقص،من را نیز فراموش کن 

هوایم...
ما را در سایت هوایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 108 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 14:15