زونکنِ خاطرات

ساخت وبلاگ

آدم خودش هم در حیرت است که چطور می تواند در سه ماه تصمیمات ِ متفاوت بگیرد و مهاجرت کند.از اصفهان فرار کند و حتی از شهر دلبر خودش هم برود که ببیند که لمس کند و جان بگیرد.اولین نیم سال تحصیلی را در این جزیره آغاز کردن شاید اولش آسان به نظر برسد اما بعد میفهمی زندگی هرچقدر هم در ها را باز بگذارد دَست آخر پنجره ها را می بنند! توی این کافه ی کوچک مدام بیایی و بروی و با تمام آدم ها از ملیت های متفاوت هم کلام شوی روز را به پایان برسانی و بیایی توی کتابخانه بنشینی و هم چنان که سعی میکنی به یاد بیاوری به کیبرد لعنت بفرستی که چرا حروف فارسی تایپ شده روی کلید هایش ندارد و تو باید هم زمان هم به یاد بیاوری و هم کلید ها را درست فشار دهی و بغل دستی ات که یک آفریقایی ست فرندز ببیند و بدون کنترل ناگهان زیر خنده بزند که...

به هرحال امروز خسته م!

و ای زندگی نمودی ما را ___

هوایم...
ما را در سایت هوایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 91 تاريخ : شنبه 20 بهمن 1397 ساعت: 18:07