نقش خیال

ساخت وبلاگ

یک عالمه متنی که بر باد رفت و دیگر نمی نویسمشان،همان بهتر که پاک شدند،رویای یک مرد یانی را می شنوم،به خودم فکر میکنم،که از همان اول هم حل نشدم در این جماعت ظاهر بین و " چگونه شرح دهم لحظه به لحظه ی خود را برای این همه ناباور خیال پرست " حتی به تو! به تو که رسیدم فوقع ما وقع. که گذشت بر من همه ی اینها و از شرح آنچه بر من گذشت،سر باز میزنم،همیشه و همیشه،که انتظارم چیز دیگری بود و نشد و سبکبال و خرامان چو آهوی دشت،چون گزل،به همین سادگی میخواهم که بدوم در دشت،که هیچ چیز نباشد،که خودم را ببینم،آینه ها را به من دهید.

که بعد از این همه،آرام می نشینم و می گویم : از همان اولش هم وصله ناجور بودی،از همان کودکی نشد که نشد! حتی وقتی در صمیمانه ترین جمع های دوستانه می نشستم،دائم این احساس در من موج میزد،که حالا آنطور که می گویند در بهترین سالهای زندگی شبیه به یک آدم چهل ساله به زندگی نگاه می کنم و پا پس میکشم از همه چیزهایی که دوست داشتم،فرار می کنم از همه،که می گویم از اینکه نتوانستی مثل آنها باشی،از اینکه تمام روز از حرف زدن با این بدن ها خودداری می کنی و افکار  را ببین که تا کجا می رود،لعنت به من که نشسته بر قایق و آرام بودم،موج قایقت بر من گذشت،همه ی افکارم ریخت و تکانده شدم،حالا تمام زندگی ام از جلوی چشمانم می گذرد و بی اندازه تنهایی ام را در آغوش میکشم،همین امروز،تا فردا،فرداهای دیگر،باید پرت شوم در یک نقطه ی دور که دیگر هیچکدامتان را نبینم باور کنم این فکر را و نشدن های بی وقفه را به شدن بالفعل کنم.

وَه که جدا نمی شود نقش تو از خیال ِ من

تا چه شود به عاقبت درطلب تو ، حال ِ من

هوایم...
ما را در سایت هوایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 78 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 3:49