آخرین مطالب
امکانات وب
دلم شلغم میخواد :))
واقعاً متاسفم که فردا تعطیله و من امروز اومدم سرکار :| همه جا خلوت همه جا ساکت،اینجا مهد تمدن و تفکره،بین التعطیلین باید تعطیل باشه عاغا جان،اَح :|
اَما خب یه کار مهم داشتم که باید میومدم انجام میدادم،الآنم منتظرم صالحه بیاد :/
+ پنجشنبه،تو پایانه نمازی،مثل همیشه ایستگاه 154 و دلی که تنگ شده،با سپهر دانش اومده بودن،سپهر خونشون بود،قرار بود روی یه پروژه کار کنن،به خودت برس لعنتی،چقدر بگم به خودت برس،باید برای این همه کار انرژی داشته باشی،دنبال یه کابل گشتیم واسه لپ تاپ اما نبود که نبود،مجبوریم اینترنتی سفارش بدیم. رفتیم خانه هنر،از دوستاش سوال کردیم،اونا هم کمکی نکردن،رفتیم میدون دانشجو توی ایستگاه اتوبوس نشستیم،کنارش نشستم شروع کرد به حرف زدن،سیگارشو روشن کرد،از بچگیاش،از دردهاش،از چیزایی که میخواسته و نشده،هیچی نگفتم گذاشتم حرفاش تموم بشه،هرچی دوست داره بگه،به صورتش نگاه میکردم،به چشمای دوست داشتنیش،غم سنگینی میکرد و عشقی که بینمون بود،حتی با سکوت من،فقط دلم میخواست سرش رو محکم بگیرم توی بغلم و ببوسمش،بوش کنم،فقط همین ولی اینجا توی این ایستگاه لعنتی چطوری می تونم بهت نشون بدم که چقدر می فهممت چقدر دردی که کشیدی رو لمسش میکنم و از جنس درد خودمه،حرفاش که تموم شد،سکوت کردیم،به ماشینای در حال عبور نگاه میکردم،به این فکر می کردم که درست همینجایی که نشستیم،نمیتونم بهش بگم فردا چی میشه! میتونم؟ نه،اَما بهش گفته بودم که هرچی بشه،هر اتفاقی هم پیش بیاد قوی کنارش می مونم،بعد از این فکرا بالاخره سکوت رو شکستم و گفتم: بعضی وقتا فکر میکنم شاید نتونی محکم ادامه بدی و منو هم داشته باشی،گفت قطعاً اون سوپر قهرمانی که تو فکر میکنی و توی خوابت دیدی نه،اما... چیزی نگفتم اما قطعاً اونی که توی خواب دیدم قهرمان نبود،فقط از خود گذشتگی کرد. کنارم بود،منو رها نکرد،بعضی وقتا نمیدونم به دلیلی هست باعث میشه نتونیم اونطوری که باید کنار هم باشیم،بیشتر هم به خاطر محیطه،به این نکته اشاره کرد،منم گفتم درسته،دیدی منم همیشه با میثم بیشتر بهم خوش میگذره ( یه تیر اون زد یکی هم من :)) گفتم ولی من... گفت آره منم یه تار موی تو رو به بقیه نمیدم...
کارای امروزم تموم کنیم بریم،به استراحت،تفریح،بگو بخندای بی دغدغه،نیاز دارم.
بهت نیاز دارم.
هوایم...برچسب : نویسنده : greenpetals بازدید : 102